کلی از اینکه روزنوشتم شده گاه نوشت ناراحتم.. باشد که از خجالت چرت و پرت های توی مخم در بیام و همینطور لطف همه جبران شه
شده بودم حیدرزاده بدون ذائقه ی شعر سرایی آخرش شد این مصرع
....درد چشمی کشیدم که مپرس
چشمام اکس ترکانده بودند شبها هم عینک آفتابی می زدیم.. یادش بخیر که واسه ی این که خودمان را خر کرده باشیم به خودمان قول یک عینک آفتابی مارک دار داده بودیم که آخرش شد همان که پزشک از روی ترحم بهمان داد
گفتیم یک بار بدون کمک جهت یابی کنیم که بدطوری خوردیم به چهارچوب در و یک بادمجان بالای پیشانی رخ نمود
اولین تصویر بعد از بیرون آمدن از اتاق صورت نگران مادرم بود که به همه اش می ارزید
کسی کمپوت بهمان نداد اما خدا را شکر چندتایی صدای اس ام اس شنیدیم که به یاری دخترخاله جان همه اش لو رفت
هر چه فحش بلد بودبم و یادمان رفته بود یا در پرونده ای قایم کرده بودیم نثار شد به سابقه دارانی که می گفتند" فقط یکم چشم آدم می سوزه" عمرا اگه به این درد عالم بودیم و تن به این حر کت مازوخیستی و بکش و خشگلم کن می دادیم. اما هر که می خواهد چشمش روحانی نبیند بگوییم که "فقط یکم اولش چشم آدم می سوزه" حلالمان کنید
آخرشم اینکه آقایون خوش تیپ محترم عیال دار و بی عیال، مرد و نامرد، همگی روزتون مبارک باشه
|