مامان بزرگم دندونای جلوی ردیف پایینش رو کشیده
دیروز وقتی همه اش بهش می گفتیم بگو آفتابه، می گفت لافلافه بعد هم خودش می خندید هم ما
آخر سر هم میافتاد به جونمون تا بزنه
دیروز بیشتر از همیشه دوست داشتنی شده بود
.
پ.ن: از طرف
ارمغان عزیزم دعوت شدم به یه بازی سخت که فردا حتما می نویسمش
|