Profile
Welcome to Shaghayeghi.blogspot.com.

  • این منم…


  • Archive
  • October 2008
  • July 2008
  • April 2008
  • March 2008
  • October 2007
  • September 2007
  • August 2007
  • July 2007
  • June 2007
  • May 2007
  • April 2007
  • March 2007
  • February 2007
  • January 2007
  • December 2006
  • November 2006
  • October 2006
  • June 2006


  • Links
  • طراح قالب

  • Who links to me?
    Search Engine Optimization


    Monday, April 30, 2007 30.4.07

    113

    پی سرزمینی هستم
    بی نقشه
    بی قبله
    بی مغرب
    تا که خود سازم در آن
    قانون سرد تنهاییم را

    توحید فراهانی
    |

    Sunday, April 29, 2007 29.4.07

    112


    سر سال خمس دوست دخترهایم را حساب کردم چهارتا خوشگلشان را فرستادم قم دفتر حاج آقا . حلال شد مالم ، شکرخدا


    توحید فراهانی
    |

    Saturday, April 28, 2007 28.4.07

    111


    کم کم دارم انس میگیرم به مرگ مورچه های آگاه به زیر پای غافلم


    توحید فراهانی
    |

    Wednesday, April 25, 2007 25.4.07

    110

    http://golgoo.blogfa.com/ من برای یک هفته قرار برم خونه ی همسایه
    جاهامون رو عوض می کنیم
    یه تنوع می شه برام
    امیدوارم تجربه ی خوبی هم باشه
    پس فعلا قربون همگی
    |

    Tuesday, April 24, 2007 24.4.07

    109

    همیشه این حرکت های قشنگشون که روز آدم رو صفا می ده
    "حرکت قشنگی به اسم قشنگتر" حمایت از امنیت جامعه
    فکر کنم چند شب پیش بود وقتی با فاطمه داشتیم از پل عابر پیاده رد می شدم یکی داشت رو به دیوار تو خیابون سرنگ می زد .. ایستاده بود. وقتی سعی می کرد آستینش رو پایین بیاره پاهاش می لرزید. اون که تمام زندگیش رو تزریق کرده بود و حالا برای جور کردن تزریق زندگی بعدی حاضر بود جون بگیره چرا باید مثه من تو اون خیابون باشه خیابون هم حرمتش رو از دست داده و ما فقط داریم نقاشی هاش رو می کنیم به فکر زباله های ریخته شده این ور و اون ورش نیستیم
    .
    .
    .
    بعدشم این پایینی خبری نیست ها همه اش رویایم بود
    |

    Monday, April 23, 2007 23.4.07

    108

    سبزه هایی که شبنم روشون نشسته
    بالش سفید و نرم و پف کرده
    یه بقل مهربون و گرم
    دارن فریااااد می زنند بییااا
    |

    Sunday, April 22, 2007 22.4.07

    107

    مرسی واسه دعوتتون شما و شما
    خب من آرزوهام زیاد بعضی هاش واسه حال بعضی هاش واسه بعد بعضی هاشم خیلی خیلی بعد
    اما اگه یه غول چراغ جادو جلوم سبز شه و مجبور شم زود پنج تا آرزو کنم این ها رو می گم
    اول اینکه ایران صلابت واقعیش رو پیدا کند
    دوم اینکه خوشبخت شم تو این دنیا و اون دنیا
    سومشم اینکه برم همه جای دنیا رو ببینم
    چهارمش هم اینکه دست به کارهای خطرناک بزنم اما به خیر بگذره
    !پنجم هم اینکه باز بتونم پنج تا آرزوی دیگه کنم که برآورده شه
    من نمی دونم هر کسی خواست آرزوهاش رو بگه همگی دعوتین
    |

    Saturday, April 21, 2007 21.4.07

    106

    وقتی تو یه ارتفاع خیلی زیاد می ایستم هوس افتادن بدجور می افته به دلم
    !همچنان دلم می خواد وقتی از کنار دیوارهای خرابه ی کوچه بالایی رد می شم یکی واسم نوشته باشه شقایق دوستت دارم
    |

    Wednesday, April 18, 2007 18.4.07

    صد و خورده ای

    مگه بهت نگفته بودم از جلوی چشمام دور نشی انگار موقع خداحافظی تو رو جا گذاشتم
    هر چی هم به مسئول وسائل گم شده ی ایستگاه نشونه ی قلبم رو می دهم می گویند کسی پیدایش نکرده
    .
    .من همیشه اولین برگه ی بازیم آس حتی اگه حکم باشه حتی اگه آس دلم باشه
    |

    Tuesday, April 17, 2007 17.4.07

    104

    نمی شود به خورشید گفت بیشتر بدرخش یا به باران کمتر ببار
    ،برای یک مرد
    !گیشا نصف یک همسر است.ما همسران شباهنگامیم

    این آخرین مکالمه های فیلم خاطرات یک گیشاست
    |

    Saturday, April 14, 2007 14.4.07

    102

    دیشب یاد قصه های شب رادیو افتادم
    گنجشک لالا سنجاب لالا. . .آمد دوباره مهتاب لالا
    بعدش هم یه خروار قصه ی بچگی هام
    بذار برم خونه دخترم غذا بخورم چاق بشم چله بشم بعد بیام تو من رو بخور
    یا
    کی از گرگ بد گنده می ترسه کی از هیکل و هیبتش می لرزه... گرگ بد گنده
    آخر سر هم یادم نیومد چرا تو قصه ی خروس زری پیرهن پری گربه و کبوتر دوباره بر می گردن خونه و نجاتش می دن
    روباه دمش دراز حیله گر و حقه باز تا چشم رو هم بذاری می بینی که سر نداری کله پا شدی تو زندون نه سر داری نه سنگ دون
    چه ساده خروسمون گول می خورد
    ...دیشب زن مش ماشالله بیدر مرغ های محله رو خبر کرد
    یادشون کردم و عین بچه ها دلم بوس شب بخیر خواست
    سردم شد و خوابیدم
    |

    Wednesday, April 11, 2007 11.4.07

    صد و 1

    تیکه تیکه کردن و گاز زدن رو به درسته قورت دادن ترجیح می دم.
    اون بالا انگار یکی داره خاک بازی می کنه چون به جای بارون گل میادش.
    این قضیه ی خواهر یانگم اینها از لیگ برتر هیجان انگیزتر.
    البته بنده تا آخر این داستان رو می دونم و می تونم درصورت تمایل بهتون بگم
    |


    100

    همیشه آدم های جدید ر و بیست تا از صد تا دوست دارم اگه بیشتر شناختمشون عددش بیشتر می شه اما کمش نمی کنم اگه خیلی بدی کرد همون آخرین تا می مونه و پرونده اش بسته می شه می ره کنار
    به تو که رسیدم ریاضی برام بیهوده شد دنیا واسم فرق کرد زندگیم بیشتر از همه ی عددها شد به دلم که نگاه می کنم توش پر شده از بی نهایت،دیگه پرونده ی بقیه اصلا جا نمی شه
    .
    دوست دارم وقتی روی نرده ی راه پله سر می خورم، بالای همه ی تقلب های امتحانی اسمت رو می نویسم، وقتی ناخن هام رو لاک می زنم، وقتی اون ور دیوار گریه می کنم، وقتی با کنترل از روی کانال ها سه تا سه تا می پرم وقتی تو پمپ بنزین شیشه ی ماشین رو پایین می کشم یا روی رنگ تازه با کلید رد می ذارم هربار که از ساختنوم بیرون میرم و یادم می ره کارت بزنم تو هم با من زندگی رو همین چیزای کوچولو معنی کنی و الکی بخندیم
    |

    Tuesday, April 10, 2007 10.4.07

    99

    دیروزی دیدم یه بادکنک از اونور خیابون داره رو زمین غل می خوره میاد طرف من
    یه دختر کوچولو هم کنار مامانش داره امیدوارانه با چشماش اون رو دنبال می کنه
    بادکنک آبی از دو تا ماشین و سبزه و همه چی گذشت رسید به من، تا دولا شدم بگیرمش
    !...یهو ترکید
    دستم خالی بود خالی تر شد.. چهره ی دخترکم توی سکوت یهو فروریخت پر غم شد. هیچی هم نگفت فقط نگاهش به جلوی پاهام دوخته موند
    !چرا این جوری آخه؟.. من که نمی خواستم اینطور شه
    |

    Monday, April 09, 2007 9.4.07

    98

    دلم آب دادن به گلها رو می خواد
    دوست دارم باهاشون حرف بزنم
    یه عالمه هم نگاهشون کنم
    |

    Sunday, April 08, 2007 8.4.07

    97

    می دونم فرار کار بازنده هاست اما خب این هم یه راه حل دیگه
    می خوام از این شهر که خیلی از آدمهاش بد هستند فرار کنم برم یه شهر که تقریبا همه شان خوبند
    اونوقت همه ی بدی هایی که سرم آوردند تو شهر بد سر اون آدم خوبها بیارم
    |

    Saturday, April 07, 2007 7.4.07

    96

    همه ی اونهایی که خوب نیستن می دونن کسی دوستشون نداره
    تو چرا نمی دونی دوست داشتنی هستی؟
    .
    بی ربط: این تئاتر گلریز برای چندمین بار نمایش" امیرارسلان در کافی شاپ" رو گذاشته توصیه می کنم برید احتمالا خوش می گذره بهتون
    .
    الان اون قدر سرم مشغول روزمرگی که حس نمی کنم ر و ز م ر گ ی هام رو، دیروز عین بچه های ماست بازی کردم The Sims 2 "season" درس نخون بی کار بدقول نشستم سه ساعت
    |

    Wednesday, April 04, 2007 4.4.07

    95

    بابا به دوست خارجیم می گه جاسوس
    دلم واسه جاسوسم می سوزه از وقتی پونزده تا از هم وطن هاش رو اینجا گرفته اند و این قصه ها شروع شده هر چی اس ام اس می زنم می گه ببخشید سرم شلوغ
    بنده خدا فکر می کنه می خوام لوش بدم و دیریدیدین
    .
    !هی تو، اصن حسابش رو داری من سه بار بیشتر تو دلم بهت گفتم دوست دارم
    |

    Tuesday, April 03, 2007 3.4.07

    94

    بیا با هم یه بازی کنیم فرق نمی کنه سنگ کاغذ قیچی، یا مار و پله، زوو، لی لی، قایم باشک یا هرچی تو بگی
    !بیا با هم بازی کنیم اگه من بردم تو بایستی دوستم داشته باشی
    اگه هم تو بردی باز از اول بازی کنیم خب؟
    |