Profile
Welcome to Shaghayeghi.blogspot.com.

  • این منم…


  • Archive
  • October 2008
  • July 2008
  • April 2008
  • March 2008
  • October 2007
  • September 2007
  • August 2007
  • July 2007
  • June 2007
  • May 2007
  • April 2007
  • March 2007
  • February 2007
  • January 2007
  • December 2006
  • November 2006
  • October 2006
  • June 2006


  • Links
  • طراح قالب

  • Who links to me?
    Search Engine Optimization


    Saturday, March 31, 2007 31.3.07

    93

    خواستم ننویسمش اما بهتر دیدم این کار رو کنم تا تکرار نباشه
    از اولش اشتباه بود به معنای واقعی
    اما همه ی مزه اش به این بود که می دانستم و می رفتم راه خطا را
    این بار حماقت نبود
    خودم را گول زدم شاید به خودم فرصتی داده باشم
    اما
    کاش
    شاید هم چه بهتر
    خوشحالم که مثل هیچ وقت پشیمان نیستم
    بازنده شاید
    مهم این است که فرصت مانده
    |

    Tuesday, March 27, 2007 27.3.07

    91

    استاد کوچولو جان دوست خوبم، من رو به یه بازی دعوت کردن که هفت اتفاق مهم زندگیم در سال گذشته رو باید بگم
    !چشم
    یک: در شغلم مرفع؟! (ترفیع یافته) شدم
    دو: وبلاگ زدم
    !سه: خصوصی بود حذف شد
    چهار: واسه گرفتن نمره دست به کارهای ناشایست زدم
    پنج: دوست خارجیم اومدش ایران
    شش و هفت هم ندارم این ها رو هم به زور پیدا کردم آخه سال گذشته سال پر اتفاقی نبود برام
    دوستایی رو هم که انتخاب می کنم با پوزش از بقیه دوستای گلم
    خوشحال می شم دعوتم رو قبول کنین
    |

    Monday, March 26, 2007 26.3.07

    90

    این جای رژ لبم که رو لیوان و استکان میمونه کلی کیف می کنم
    ...سفر بد نبود با اینکه بنده هوا به هوا شدم و
    اولین تذکر واسه حجاب رو هم تو فین کاشان داشتم
    |

    Monday, March 19, 2007 19.3.07

    89

    خب چند ساعت بیشتر به این نمونده که دفترچه های تقویم رو عوض کنیم و تو برگه های مرخصی و انتخاب واحد بنویسیم هشتاد و شش
    البته من خیلی وقتِ پیشواز رفتم و امسال هربار که قرار بود تاریخ اون روز رو بنویسم سال رو هشتاد و شش می نوشتم
    در آخر هم از همون آرزوهایی که همه می گن باید بگم چون قشنگترش رو بلد نیستم.. امید وارم یکی از بهترین سال های عمرتون رو پیش رو داشته باشین
    لحظه ی سال تحویل هم ما رو یاد کنین
    |

    Saturday, March 17, 2007 17.3.07

    88

    وقتی فرصت هام رو می شمرم احساس خوشبختی می کنم
    |

    Tuesday, March 13, 2007 13.3.07

    87

    مراسم چادر سرکنون
    آجیل خورون
    غیبت کنون
    جارو خورون
    پاس کاری کردن زردی و سرخی آتیش رو به همگان خوش یمن باد می گویم
    |

    Monday, March 12, 2007 12.3.07

    86


    !میگه من الان از دستت این شکلی شدم
    |

    Sunday, March 11, 2007 11.3.07

    85

    نوشتن بعد از چند روز مثه اومدن بیرون از استخر می مونه. آدم سنگین می شه و حرکت کند
    .
    یلدا، عزیزم داره شهرزاد، کوچولو، میشه شما بگین من صاحب کی بشم که از اینجوری ها بنویسم براش؟
    .
    !جمله ی بالا دو تا لینک داره به جون خودم اینقدر وضع دستور زبانم بد نیست..البته خب افتضاح
    |

    Wednesday, March 07, 2007 7.3.07

    84

    دوست داشتم حالا که نه آتش نشان شدم، نه خلبان، نه قواص، نه راننده ی تریلی حداقل یه جاسوس بشم نه دوجانبه و سه جانبه یه جور که مافیا کم بیارن
    |

    Tuesday, March 06, 2007 6.3.07

    83

    تعداد کامنت های سه پست آخرم هم سنم هستن
    بهم می گن باید سنت رو دوست داشته باشی شیرین ترین و بهترین لحظه ها رو می گذرونی
    نمی خوام ناشکری کنم ها اما مثه این میمونه که می گفتن مدرسه بهترین دوران زندگیت که ابدا نبود
    بعد هم گفتن دانشگاه زمان عالی اما نیست
    ...حالا هم چند ماه از این سن قشنگم می گذره اما
    |

    Monday, March 05, 2007 5.3.07

    82

    یه زمان گوش دادن به آهنگ تو تاکسی ها ممنوع بود اون موقع ها داد می زدن ولی عصر با نوار
    .
    یا یه وقت راه رفتن دختر و پسر با هم خیلی ناجور می زد. یه روزهایی هم داشتن ویدئو بعدشم ماهواره بد بود
    .
    حالا هیچی نداریم که بگیم مخالفیم باهاش نه اینکه همه چی آزاده ها. نه ولی مخالفت یواشکی وجود نداره که مزه بده
    .
    دوست خارجیم ازم پرسید موهات بیرون نمی کشنت؟
    کلی با غرور گفتم نه بابا این جا اون جور که شما فکر می کنین نیست رفته بودم رو منبر که یهو ازم پرسید سنگسار چی؟ نمی دونستم چی بگم خودم رو به نفهمی زدم با شکلک در اوردن و توضیح دادن بهم فهموند همون که آدم رو می ذارن تو خاک و سرش بیرون می مونه و بهش سنگ می زنن
    |

    Sunday, March 04, 2007 4.3.07

    81

    :تو یه کتابچه ی قدیمی چهل ریالی به اسم "عاقبت هوسبازی" پر از قسمت هایی برگرفته از جراید سال چهل و هفت این رو خوندم
    .
    :چهار دختر تو چهار برگه می نویسند
    فردا خودم رو می کشم
    فردا دختر بهتری می شوم
    فردا دزدی می کنم
    فردا خودم را می فروشم
    فردای قرعه کشی هر چهار نفر کاری رو که بایست کردند
    |

    Saturday, March 03, 2007 3.3.07

    80

    همه اش به تعداد آدمایی که از من کوچیکترن زیاد می شه دارم احساس کهن سالی می کنم
    .
    تو کارتون فصل شکار دیدی خرس چه قدر شکلات دوست داشت
    عزیزم تو شوکول منی
    |